نغمه ای میزند صبح بر بهاران
که روشن میکند آن آسمانها
زخورشید در به تابیدن چه زیباست
زماه در روشنایی فصل زیباست
زآسمان و زمین خود زبینش
زهر چه هست در آفرینش
که بنیاد جهان چون فصل رویش
زبنیاد جهان هست آفرینش
زبنیاد جهان در رویشی نو زروئیدن زبذر در حاصلی نو
که هست در فکر انسان گردشی در بطن رویش
چو نو در نو شوی نو در آفرینش
زشعر در بطن خود رویشی نو
زتجربه ها در حاصلی نو
که هست بنیاد آن در هر چه هستش
زنو در بطن آن فهوای رویش
حسام الدین شفیعیان
زمستان فصل سرد دور گردون
بگردانو بگردان دور گردون
زفصل زمستان گر نظر کن
زسرما زتابستان گذر کن
زفصلها هست خود در آفرینش
که فصلی نو به نو هست در آفرینش
بکل آفرینش خط نظمیست
ولی فصل های آن نو در آفرینش
حسام الدین شفیعیان
فصل صنوبر ها رویش پیچک درون تنیده دیوار آجری
آجر بر آجر سقف کوتاه درون آجری
خاک قلمدان خاکدان گل درون آجرها گلی آجری
کبوتری که میبرد نامه درون را درون سقف خورده به برگشتن درون آجری
میبرد شاعر را بادبادکی به آسمان انگار مشعلی درون سقف آجری
حسام الدین شفیعیان
ستاره شهر درون آتش برون زآتش درون زبر آتش
کمان از بر اتش ترازوی منهای بار از ترازوی درون آتش
مثال برگی که میریزد فصل پائیز درون غبار آتش
تندباد موج انگیز صخره برگردان درون ساحل و آتش
مقیاس زمین بر منظومه شمسی قمری دور درون سیارک های درون آتش
باران که میزند زمین هست آسمان هست کمی بر بال ستارگان درون آتش
حسام الدین شفیعیان