حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

کامبیز و غول چراغ جادو

کامبیز که الک الک همینجور راه میرفت یک شی ناشناس رو پیدا کرد اول لگد زد بهش پاش که داغون شد فهمید اون یک  شی بدشانسه که به پای اون خورده چون این اول ماجرا بود.کامبیز اونو برداشت یک نفر از درونش سوت زد. گفت تو کیستی که سوت میزنی گفت من  غولم منتها نوع ورژنم جدیدتره سوتیم گفت سه سوت بیا بیرون ببینم تو چطوری هم غولی هم سوت میزنی.اومد بیرون بعد کلی سلام و احوالپرسی چایی خوردنو دیزی خوردن گفت من میخوام برم.کامبیز گفت مگه داریم دیزی چایی میدونی چقدر شده.گفت تو چه آرزویی داری معلومه آدمه  حسابگرایی هستی گفت بله من دیزی الکی نمیدم بدون اینکه غولی منو بپیچونه.گفت غول دیدم اما اینجور که بخواد بیادو بره ندیده بودم.گفت حالا ارزو کن گفت سه میلیاردو دویست بیست دو هزار تومن میخوام غول نگاه کرد گفت یارانه به من تعلق نمیگیره ولی دویست تومن دارم که اونو از نفر قبلی بیست سال و اندی پیش قرض گرفتم گفت تو چجور غولی هستی که آرزو بر آورده نمیکنی تازه پول دستی هم میگیری.گفت من غول چراغم منتها تو چراغ که چیزی پیدا نمیشه جز فضایی تاریک و حزن انگیز . گفت الان مزنه اجاره یک چراغ جادویی چنده گفت بستگی داره کجا باشه اگه دو متری پنت هاووسش بخوره به بندر لنگه یا بخوره به جزایر کنار امارات فرق داره. گفت الان مزنه چراغش چنده. گفت قبضش زیاد میاد ولی الان چراغ داریم با بنزین کار میکنه منتها راه میان برش میره به بلوار آرزوها. گفت من این حرفا نمیفهمم یک خانه داریم نصفه ساخته اونو ببر بالا بعد ببر بالاتر گفت الان تراکم نمیدن اونقدر گفت جلل القدرت چه غول به روزی گفت من ویندوزم سون حتی جدیدتره گفت الان شما بخوای یک ارزو برما بر آورده کنی چکار میتونی کنی. گفت باید یک بیل بر دست بگیری سر گذر واستی که اومدن بتونی بپری تو ماشین پروازی یا اگه شده از تو پنچره. گفت اه اینکه خودمم بلدم. گفت ارزوتو بر آورده کردم مشاوره دادم در حد تیم ملی.گفت نه بدون اینکه بیل بزنم میخوام یک مغازه دارم اون توش پر اجناس مارک لوکس بشه منتها کاراژه مغازه تجاری نمیدن تو کاری کن تجاری بشه.گفت آرزوت زدم به رییس کل غول های منطقه چراغ های نو گفت این شخص فکر کرده ما غول کجایی هستیم ما نه جمهوری خواهیم نه دموکرات گفت پس چه فایده دارید گفت ما آرزو بر آورده میکنیم فقط همین گفت من میخوام سقف اتاقم پر یاس بشه کف اتاقم پر اطلسی گفت برو گل بخر از سر بازار مس گر ها اونجا غرفه گل زدن تقاطع بلوار بعد بیا بکار منتها سقفشو دیگه با خودت. گفت اینم که بر آورده نکردی اصلان چراغت بدرد خودت میخوره پول دیزی چایی که خوردی بده گفت ندارم که غولو یک فصل کتک زد جوری که چراغش افتاد شکست. غول گفت پول چراغمو بده.گفت ندارم غولم یک فصل اونو کتک زد. خلاصه با وساطتت دو تا غول دیگه دعوا خاتمه یافت و چراغ با کلی چسب بهم چسبید منتها غول مدتهاست سر گیجه داره هی چراغ شل میشه میفته بعد چسب قطره ای محکم میزنن صفت میشه باز خلاصه چراغ حالت خود اولش از دست رفته مدام غول درونش تاب میخوره و حالا غول دنبال یک سی متری تو مرکز شهر رفته اجاره ها بالاتره رفته سمت شرق بعد خونه اونجا چراغی ندارن تازه سقفشم باید چراغ باران باشه بعدش دیگه غول رفت ترک تحصیل کرد والان داره در لبنیات فروشی ماست و دوغ میفروشه. و هر کی میاد میگه اگه چراغ جادو تحصیل میکرد الان میتونست آرزو بر آورده کنه. و کلی خریداران متنبه میشن جوری که چندتاشون ترک تحصیل کردند.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

بیژن میخواد بره انگلیسی یاد بگیره


بیژن که خیلی فیلم میدید معنیشو نمیفهمید زد زیر پاکت تخمه گفت من میخوام برم تافل بگیرم

باباش گفت ماینیمیز 

بیژن گفت  چقدر ریز

که فهمید باید بره ثبت نام ترم اول

فردا شدو بیژن رفت دم یک موسسه زد داخل رفت داخل اتاق مربی هم نه مدیر

گفت مدیر اینجا تویی

گفت اوامرتون

گفت منم بیژن اونی که میخواد تافل بگیره

مدیر یه نگاه به بیژن انداخت گفت  سطحتون چیه

گفت سطح فول کنتاک

گفت خیلی بالایه برو بشین کلاس پایین

که بیژن فهمید درکش نکردنو رفت کلاس بالا نشست

بعد ده دقیقه که  معلم داشت درس میداد بیژن گریه کرد

مربی دید بیژن حالش گرفته هست گفت چی شده ای باغ امید کارت به اینجا رسید

گفت دیدم کلاس شلوغه تخته سیاه رو دیدم دیگه هیچی نفهمیدم

گفت سطحت اینجا بوده

گفت تو کی هستی

گفت من همونم که نازنینت بودم

فهمید یا خوابه یا معلم خیلی باحاله

گفت من میخام تافل بگیرم

گفت منم میخواستم بنز بخرم اما پیکان 47 الان دم درمه

گفت من رفتم ولی بدون بر نمیگردم

گفت رفتی درم ببند از کنار برو

گفت گفتو رفت

خلاصه بعد چند سال از تیزهوشان براش دعوت نامه اومد

در پاکتو باز کرد دید نوشته بیژن تو دیگه کی هستی

فهمید باید بره آزمون تیزهوشان بده

رفتو رفتو رفت تا رسید به درب خروجی چون اشتباه خیابونو رفته بود واستاد

که دید یه علف زیر پاش هست پاشو برداشتو گذاشت

دید آقایی با کیف سامسونت رنگو رو رفته اومد دم در

گفت تو کیستی ای سامسونت بدست

گفت من تیز تیز آخر هوشانم

گفت منم سرکنم

گفت عجب اومدی اینجا چکار

گفت اومدم ببینم گوجه کیلویی چنده

گفت عجب هوشی داری اونکه نوسانات داره میپره 

گفت من اومدم ببینم کی پنیر منو خورده

گفت عجب پنیر الان مزنه چنده

گفت نوسانات داره

که یدفه مرد کیف سامسونتی در کیفشو باز کرد پرید هوا اومد زمین

نشانی با دست گرفت روبرو

گفت میدونی در برابر کی ایستادی

گفت نه

گفت در برابر تیزهوشان میتیکمان

گفت العجبا القدرت حالا چکار کنم

گفت برو فقط نبینمت

گفت چرا

گفت کاری که تو با تیزهوشان میکنی کاریه که من با  زمبه و جمیعن نمیتونیم ضرب کنیم

گفت حالا فهمیدم کی پنیر منو خورد

گفت در ورودی کجاست

گفت ورودی خروجی نداره تابلو گذاشتن  گم بشی

گفت پس معمایی برا خودش

گفت حلش دست منه

میری خونه تلویزیونو روشن میکنی کانال 10 برفک داره

گفت رفتم من عاشق برفک نگاه کردن با تخمه هستم

گفت از کنار برو گم نشی

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

کامران و کوکب

کامران و  وکوکب که تازه ازدواج کرده بودن برای روز دوم زندگیشون گفتن بریم آبمیوه

کوکب گفت من یکجا تمیز سراغ دارم خیلی توپ عالی توپ چهل تیکه اصلان دارای برند جهانی از محله بالا و پایین در کیفیت

با دوماه دو روز بیست دقیقه سابقه در خدمت مشتریان هست من خودم چهار سال پیش رفتم عالی بوده

کامران هنگ کرد گفت دوماه هست با اندکی راه افتاده تو چجوری چهارسال پیش رفتی

گفت درسته دوماه راه افتاده اما چهار سال پیش برا من خاطرست

چجوریا کوکب برات دوماه راه افتاده چهار سال پیش خاطرست

بحث نکن دیگه کامران من اینجوری فهمیدم که چهار سال پیش ساعت من عقب بوده و الا ساعت جدید فرق کرده

کامران گفت عجب پاسخ قانع کننده و جالب و شیکی دادی

راه افتادن با پیکان مدل 48 لاستیک سالم اما فرمون سرگردون تا سر کوچه انگار مسافرتی بود چند بار خاموش روشن رسیدن کامران گفت چرا شیشه مغازه اینقدر کدره

کوکب گفت مه گرفته کدر نیست این رویایی ترین آبمیوه فروشی این منطقه و اون منطقه هست

رفتن از پله ها برن بالا کامران گفت چرا پله هاش سیاه شده

کوکب گفت دلت سیاه نباشه مهم اینه که پله سیاه یک برند عالی در شلخته بودن و داخل تمیز هست گفت بریم پس!!!

رفتن داخل رو میز کلی شیرموز پس مونده نارگیل لخته شده و آب هویج بوم رنگی روی همش

گفت این چه وضعیشه

گفت صاحب مغازه اعتقاد داره که خونه خودتونه ریختید جمع کنید اما اونا میگن خونه شماست کارگر بگیر هزینه کن

الانم دو تا انبه بگیر باشه باشه

باشه دوتا انبه سفارشی لطفان

میگم کوکب اینجا خطریه خیلی کثیفه

وای کامران جایی به این هنری با این میز قشنگ با این همه نبوغ در ریختن ته مانده میوه روی میز آخه چشه

میترسم کوکب   بخوریم ولی به جایی بریم بنام سرای باقی

نه وای چقدر فکرت سیاه شده روشن ببین مهم اینه که آدم بتونه در اینجا به بهترین جا برسه با این پولی که تو داری فقط یک نصفه سمبوسه که نصفشو خود آشپز بخوره بهمون میدن ولی با این پول اینجا دو تا انبه شیرموزی میدن وای چقدر عالی بله خیلی رمانتیکه

برو حالا بیار چون نمیاره میگه هر کی سفارش داده خودشم ببره بماچه

باشه برم بیارم

حالا بخور و بهبه کن

کامران چطوره؟

بهبه مزه شیر آب گرم با پیاز جعفری میده

وای انبش کمه حتمان

نه آخه مزه انبه نمیده مزه پیاز داغ میده

آهام آخه صاحب اینجا خونش سر مغازشه

همینجور که میره به خونه میاد بیرون مرد خانوادست فامیله

کدوم فامیلتونه من ندیدم تو عروسی

این میشه پسر خاله دایی پسر عموی دایی مادری خاله مادر دایی پسر دایی عمم

وای چقدر نزدیکه بهتون 

خیلی اصلان اونقدر نزدیکه که یکبار گفتم فامیلتون چیه شناختم گفت انگار ته اپسیلون هم خونی بین ما و اونا هست

راستی شیر انبه خوردیم بریم سینما

پول کجاست

نترس سینما سراغ دارم عالی

وای کامران کجا فرار کردی ناقلا سینما عالی سراغ دارم ها...


طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

جشن تولد 206


Misao Okawa turns 116, oldest woman in the world

مامی مامی

چیههههههههههه

امروز تولد مامانبزرگه

راست میگی ها

تولد ش امروزه

شمع حالا چجوری بگیریم پیدا نمیشه

چرا دیگه دو تا یک میشه دویست یک دو میشه دویست و دو یک چهار میشه دویست و شیش

206 خب یک بیست   بگیریم.اینجوری ذوق زده میشه فکر میکنه بیست سالشه

نه برا قلبش بده

چرا

قلبش با  باطری کار میکنه یادت رفته تازه باطریشم داره تموم میشه باید دوتا قلمی بگیریم

خب چجوری شمع فوت کنه

براش بده

تنگی نفس داره

ولش کن بدون شمع میگیریم

خب قند داره کیک براش بده

کیک نگیریم یدونه دونات بگیریم

نه چربه چربی خونش میزنه بالا

وای راست میگی ها خب چکا کنیم

براش آهنگ تولد مبارک فقط میزاریم

نه سمعکشم خراب شده نمیتونه بشنوه فکر میکنه بجاش

خب فقط چراغ روشن خاموش میکنیم هیجانشم کمه

نه فکر میکنه شب شده میخوابه

خب براش سوپ میپزیم

نه دندوناش  مصنوعیه اونم خراب شده باید ببریم درستش کنن

خب دستشو میگیریم تو اتاق میچرخونیم یکمی دلش باز شه

نه دستش در میره  پوکی استخون گرفته

خب بشینیم اون مارو نگاه کنه

نه نمیشناسه که آلزایمر  داره

راست میگی ها

خب ببریم گلارو بو کنه

نه حس بویائیشم از کار افتاده دکتر میگه کم کم خودشم از کار میفته

چکار کنیم نیفته

دکتر میگه تنها قسمت بدنش که کار میکنه  فکرشه اونم تنها همون دقیقه فکر میکنه که فکر نکرده

خب جوراباشو در میاریم جاش یه جوراب دیگه پاش میکنیم  تنوع میشه

نه جواربشو با چسب چسبوندم بپاش

چرا آخه

پاش لاغره نمیشد جوراب سایزش پیدا کنم آخه

خب  عینکشو عوض میکنیم

نه عینکش 200 ساله عوض نشده  میگه با این عینک چیا دیده که ما ندیدیم

چی دیده یعنی

میگه  اتاق رنگش بنفش بوده الان سوسنی شده همین

خب موهاشو رنگ کنیم

خب جمجمه نداره

هان چییییییییییییییییی

جمجمه رو با سوزن دوختن آخه از طبقه بیستم تو سن 200 سالگی پرت شده

چجوری مامی مگه میشه

خودش میگه وقتی خواسته پرت بشه نشده

ولی پزشکا میگن پرت شده یحتمل رو دشک آتش نشانی

جمجمه پوسیده بوده نصفشو دوختن

خب همش با چسب چسبیده بگو یدفه

مهم اینه که مامی یادگاری بمونه

بوی آقاجونو میده

حس میکنم وقتی مامی رو میبینم بعدش مامی رو نمیبینم

چجوری

آخه وقتی نگاش میکنم.اون میگه یه حرفی

ولش کن حالا

مهم اینه بتونیم 206 سالگی مامی رو جشن بگیریم

من میگم بادکنک بگیریم بترکونیم

خب اینجوری که مامی رو باید با آمبولانس ببریم خدایی نکرده جایی دیگه

راست میگی ها

من میخوام هرجور شده مامی بره تو 210 سالگی رکورد میل گینس رو بترکونیم

خب چرا مامی رو درست حفظش نکردین همش با چسب چسبوندین بنده خدارو

تا 195 سالگی  عالی بود بعدش میگفت روغن نباتی اینجوریش کرده

آخه روغن دیگه گرونه

تا 193 سالگی فقط عکس بابا م رو میدیده

خب مامی الان خودتم کلی سنته

نه من آخه میدونی همه میگن تو اصلان بهت نمیخوره 120 سالت باشه همه میگن میخوره دو سال دوازده ماهت باشه

به سن من چکا داری دختر

هیچی ولش کن

اصلان میگم جشن نگیریم بریم خونه مامی بشینیم رنگ اتاق سوسنی رو نگاه کنیم

آفرین دخترم ولی یادت باشه خودتم  95 سالته

وای مامی دوستام میگن تو بهت میخوره یک ماه و هفت روزت باشه

تازه مامی دخترمو همه میگن اصلان نمیخوره بهش 70 سالش باشه اونو میگن اصلان بهش میخوره یک هفته و نصفیش باشه

خب دخترم دیگه داره دیر میشه باید قرصامونو بخوریم اول من بیست و سه تا قرص  تقویتی دارم بیست تا هم قرص فوق تقویتی

وای چه عالی

بله تازه  اینها که چیزی نیست بلدم بشمرم تا بیست

خب دیگه برو خونتون دیرت میشه مواظب خودتم باش کسی بهت متلک نگه دخترم

وای راست میگی ها برام تاکسی دربست بگیر یجوری که زودبره  سوپم رو گاز تبدیل شده به غاز

باشهههههههههه دلبندم

---

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان