پس عیسی مسیح سخنانش را به مثال به رسولان میگفت و آنها در این درک و پی بردن به آن زمانبندی ها را گاه یا در رستاخیز که بعد آن به شهادت ها و آن وعده ها رسیدند کار فعالیت در سرزمین های دور را به سختی راه و خطرها به جان خریدند اگر رستاخیز آنقدر مهم بود که در پی آن آنقدر در رسولان تاثیر بسزایی داشت برای آن بود که به اهمیت آنچه گفته شد و دیدند رسیدند و اگر کسی جانش را که شیرین ترین حیات او در آنچه به او بخشیده شده بود بخشائید در راه عقیده و اعتقادش به آنچه گفته شد رسیدن بود.آن زمان قبل آن از پرسیدن ها شروع کردند از زمان سنگی بر سنگی نمیماند تا خون و بدن مرا که خوردنیست که همه او را آنجا تنها گذاشتند زیرا مثل ترسناکی و عجیبی برایشان آمد.اما هم آن مثل که باعث ریزش شد چه شد که رویش شد.بدن خوردنی خون خوردنی چه مثال عجیب و سنگینی برای رسولان آمد.بدن آنقدر خون پس داد و جسم نحیف آنقدر خورده شد که اگر زخم ها و رنج ها و خورده شدن بدن به میخ هایی با آن ضرب به کشیدن دستان و گردن و طناب ها و شکنجه ها و مسیر اندوه تا تصلیب و نیزه از اطمینان مرگ تا خون و آب .اگر این بدن خورده نشد و این خون خورده نشد پس چه خونی بود که بر لباس قرعه بر خوردن آن و خونش خورده بر صلیب و میخ ها و ضربات سنگین شلاق بدن چه نحیف و جسارت چه بسیار بود آنچنان که گفت بروید برای فرزندان خود گریه کنید.از آنچه به بعد در این انکار و در این مسیر گفته شد.زیرا خونش زیرا بالا بردنش زیرا تمام شد آغاز رستاخیز خود آنقدر مهم بود که رسولان خود را تا چه شهادت ها و چه راه سخت کار بردند.حال این خون خوردنی این جسم که خورده شد و خونی که خورده شد مثال جامی از شراب سرکه کهنه ای که به قیمت خون او بود پیاله هایی از سر مستی برای ریختن خون خوردن خون او در ریختن خون او.و تمام وعده هایی که داد و حرف هایی که میزد در آن لحظه بریدگی بود. استهزا میکردند و اما جلوی پایشان را میدیدند اما اگر به همان خنده ها و استهزاها که فقط به فکر خود بودند نه نسلشان نه حیات دیدنشان نه عواقب کارشان زیرا گفت پدر اینها را ببخش نمیدانند چه میکنند.همین ندانستن هایشان خود عواقب های بعدی کارشان را داشت.اگر از جهل به دانایی میرفتند میفهمیدند که کتب چه گفته شده.اما مگر جرم نامه چه بود عیسی ناصری پادشاه یهود تمسخر میکردند زیرا جرمی نیافته بودند که بخواهند آن را منصوب کنند زیرا با کلام همان چیزی که کفر مینامیدند خود در کتب قدیم بود از مزامیر گرفته تا کتب و دروسشان پس معانی کلمات و حرف ها و تخریب او مگر الیاس بیاید و او را پایین آورد او کسی نبود که بگوید الیاس هست چون او خود عیسی مسیح مسح شده و سطح عالی اتحاد در یک بدن بود.اناجیل از جمله انجیل یوحنا کلمه را به درستی گفته که به آنچه در پری رسیده یا انجیل های دیگر زیرا هر کدام زوایایی از تکمیل یک پازل مهم را گفته اند اما کفر آمیزی خواندن. مکشوف شدن برای آنها در اعمال که خود میگفتند ما باید اعمال شخص را در کار و قدرت او ببینیم استاد دروس و تعالیم یهودی گفت که ای استاد کارهایی که تو میکنی فرای آنست که بتوانند کنند زیرا عیسی کنترل طبیعت دستش بود.کنترل طبیعت به رسیدن آنچه تازه بتوانند برسند سخت هست کنترل یعنی بر چیزهایی که تبدیل شوند از هر چیزی یا تغییر شوند یا تغییر تبدیل یا برگشت یا آنچه ضرر به آن نرسد.مگر بهتر به آنچه بوده برسد یا به کار آید.یا بر آنچه زنده کردن بود ایمان در آنچه که ایمان را به قوت عمل در آنچه انجام شد را بر ایمان خواند چگونه میشود ایمان نداشت اما خواست.که آن بشود مگر بر آنچه ایمانت تو را نجات داد مثال آنچه از برتری جویی یا زحمت بر آنچه انجام میشود یک نوع احترام بود.تا قدر آنچه شده دانسته شود زیرا آنچه خیلی آسان بدست آید زود از دست رود.ولی آنچه به آن زحمت داده شود به زحمت آن محکمتر نگاه داشته میشود و حال اگر این زحمت کم بسته به درونیات. حال اینکه تضادها و متضادها و همه اینها به نوعی تکمیل آن پازل در اناجیل بود وقتی انسان جسم هست.یعنی خاصیت انسانی آن باید درک شود.حال کلمه شد در خصوص خود مسیح و در میان ما ساکن شد خود کلمه شد و ساکن شد خود جای کار بسیار از فهم کلام هست.وقتی کبوتری گفته میشود در رود اردن که روح القدس باید به آنچه در شکل گفته میشود رسید کبوتر کدام کبوتر. آیا جبرئیل با آن عظمت که جلوی مریم مقدس آمد با آن همه بال و پر و صورتی که بتواند با او درک مفاهیم کند. خود شکل آن را یا روح القدس با آن مرتبه باید صورت تمثیلی به خود گیرد.والا جبرئیل با آن هئبت را مد نظر گرفت حال روح القدس را.چیزی که از عالم بالاست نه اینکه دست نیافتنی باشد اما بصورت شکلی باید در شکل آنچه پری هست در آید و قابل روئت آن شود که بتوان آن را دریافت.پر شدن چقدر و این که از آسمان آمدم حامل روح القدس و رحم مریم. مگر روح القدس از کجا می آید و عالم بالا چیست اینکه گفته میشود کجا روم که نباشی یعنی در امر خلقت حیات در اتحاد.وقتی امر حیات شکل میگیرد در هر چیزی آثار وجودی آن حتی میلیارد سال هم باقی میماند چه سیاره زمین چه دور چه نزدیک.انسان نزدیکترین شکل را به آن میدهد مثال یحیی گفت به شکل پرنده یا کبوتری مثال از حالت روح هست بال و هئبت او بصورت شکلی آن که کلام خورده شود در فهم کامل آن.اگر به جزئیات اولیه قرار گرفتن تا پر شدن اعلی آن توجه شود جلوتر جلوتر عظیمتر کار میشود در همان اتحاد اول از بطن کلمه.کلام سنگین با فهم کلامی باز میشود.و هر چیزی میزان عمر به زمان عالم بالا هم دارد.حال کهن بصورت جسمانی و حالت بالداری آن در انجام تحرکات عمیق در غیر انسان شدن آن چه در عملکرد آن.قرار نیست کسی همیشه ده ساله بماند. سن روحی انسان یا جسمی انسان.زمان به جلو میرود نه زمان برگشت کند.یک در رحم قرار میدهد و یک در رود اردن بر جسم میشیند. از تمعید تا به روند جلوتر.حال فهم رسولان بصورت انسان در حد پر شدنشان از روح تا زمانبندی ها.تا شک تا ول کردن و دوباره اتحاد .جایی در باغ جتسیمانی تا گلگتا جلجتا به معنی جمجمه. و رستاخیز.ترس های انسان رسولان انکار و شک تا شهادت خود مرحله های پیشرفت روحی هست.از درگیری تا بریدن گوش. تا فرمان غلاف کردن شمشیر.از خیانت.و دریافت سکه تا پشیمانی.از خدمت یوحنا تا تبعید.از توما در شک تا شهادت و سرزمین های دور.از پطرس که واژگون به صلیب شد.و اندریاس در تصلیب تا موعظه بالای صلیبش.همه آن پطرس که تا آخر حیات خود را نوعی سرزنش میکرد تا حواریون دیگر آنقدر که در خود چه غوغاهایی داشتند.همه اینها یعنی انسان و جسم.گاه با مثال و گاهی بدون مثال از دریافت عطایا.در روح و قدرت یافتگی.از پولس که اسمش لرزه مینداخت تا شهادتش.تغییر متی از باجگیری تا رسول شدن.باجگیران دیگر را آوردن تاثیر را دیده بوده.تا روند شکل گیری به آنچه از خط اول تا خط شهادت رفتن.از مکاشفه یوحنا در آن جزیره تا دیدن استادش در هئبت مردی با موهایی که همه سفید شده بودند.و پاهایی صیقلی.و حال مکاشفه ای در رویا تا همه امورات آن در آنچه بوده.مو به موی آن ورای دیگر یک مکاشفه تا زمان ها و درک معنای کلام.از استقلال فکری تا ثبات.از روند رستاخیز تا زنده شدن مردگان در مسیح تا بدن نوبر تا رستاخیز نهایی و ملکوت الهی و داوری نهایی. هر چه روند زمانبندی و کلام هست در وعده های پدر خداوند عملیست زیرا تا خواندن فرزندان خدا شوید مثل زیاد سختی نیست اگر خالق و مخلوق یعنی خدا و آنچه خلق میشود در اتحاد فهم آن شود یعنی حیات درک شود کلام درک شود با چه عشقی انسان به خدا خواهد گفت پدر آسمانی.منتها در فهم کلام و فهوای آنچه گفته میشود.خیلی صمیمی تر و عاشقانه معنی زیبایی هست.از قرار دادن در رحم خب از کجا آمده از بالا از فرمان پدر آسمانی.و قرار گرفتن.از زمین نیامده که در رحم قرار دهد از آسمان آمده در امری مهم.حال مسیح بگوید من از زمین آمدم.چگونه میگوید من از آسمان آمدم مگر پدرش یوسف نامی نیست مادرش مریم نامی چگونه میگوید از آسمان آمدم.و وقتی چیزی بخواهد سیکل طبیعی زمینی گیرد باید روند شکل گیری آن طبیعی باشد.پس برای اینکه تضاد برای ذهن پیش نیاید مسئله از ازل کلمه بود و بود چگونه شد در زمین دوباره کسی که بود .یعنی چیزی که بود به همان شکل نمیتوانسته در رحم قرار گیرد چون باید به خواست هر کاری در امر خدا ممکنست طبق یک سیکل طبیعی به شکل انسان شود و طبیعی آن در رحم باشد و رشد و دنیا آمدن انسانی آن.سر این مسائل در تاریخ سوال پیش آید و به آن رسیدن شوند و گفتمان کنند.که به شکل انسان شد تا رحم و رود اردن و تمعید و ازل و بعد آن و زمانها.و بعد معنای درک معجزات از کنترل طبیعت به چه معنا تا مثال زنده کردن مردگان تا درون را پاک ساختن و بیرون راندن تاریکی ها از بدنها تا امورات دیگر آن همه خیریت و خوبیت و خدمت خالصانه را نشان میدهد.
چیزی که تاریکی آن را خوش ندارد و اما روشنایی یعنی کاری به نفع بشریت و تاریکی بر ضد بشریت. حال روشنایی خود معنای عمیقتر و جای آن دارد که سمت روشنایی یعنی سمت رسیدن به جوهره اصلی انسان از آنچه باید به صفات درست درآید و در آن به سمت روشنایی ها سوق دهد.